صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گویندگی. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). ساز و نغمه و نقاره. (فرهنگ ضیاء). صوت و صدا. (فرهنگ دساتیر از آنندراج). رجوع به بادآهنگ شود
صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گویندگی. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). ساز و نغمه و نقاره. (فرهنگ ضیاء). صوت و صدا. (فرهنگ دساتیر از آنندراج). رجوع به بادآهنگ شود
باغی به هرات بود و در حبیب السیر نام آن بدینسان آمده است: سلطان بدیع الزمان میرزا بظاهردارالسلطنۀ هرات شتافته آن شب در باغ نو منزل گزید. (حبیب السیر ج 4 ص 376). روز جمعه هشتم محرم سنۀ ثلث عشر و تسعمائه که بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین گورکان از صولت محمدخان دارالسلطنۀ هراه را وداع کردند، آن یک از باغ نو و این یک از شهر. (حبیب السیر ج 4 ص 390) ، خداوند و مالک باغ بودن، محافظ و نگهبان باغ بودن، تمشیت امور باغ کردن. باغبانی، جمعآوری میوه و فروش حاصل باغ. اجاره داری حاصل باغ. و رجوع به باغدار شود باغی به سمرقند بود که بایسنقر میرزادر آنجا بارعام می داد. (از حبیب السیر ج 4 ص 223)
باغی به هرات بود و در حبیب السیر نام آن بدینسان آمده است: سلطان بدیع الزمان میرزا بظاهردارالسلطنۀ هرات شتافته آن شب در باغ نو منزل گزید. (حبیب السیر ج 4 ص 376). روز جمعه هشتم محرم سنۀ ثلث عشر و تسعمائه که بدیع الزمان میرزا و مظفر حسین گورکان از صولت محمدخان دارالسلطنۀ هراه را وداع کردند، آن یک از باغ نو و این یک از شهر. (حبیب السیر ج 4 ص 390) ، خداوند و مالک باغ بودن، محافظ و نگهبان باغ بودن، تمشیت امور باغ کردن. باغبانی، جمعآوری میوه و فروش حاصل باغ. اجاره داری حاصل باغ. و رجوع به باغدار شود باغی به سمرقند بود که بایسنقر میرزادر آنجا بارعام می داد. (از حبیب السیر ج 4 ص 223)
دهی است از دهستان افروز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروز آباد که در 24 هزارگزی جنوب باختر قیر و 83 هزارگزی باخترراه عمومی کارزین به خنج در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 293 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و خرما و لیمو و کنجد و شغل مردمش زراعت و صنعت دستی زنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان افروز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروز آباد که در 24 هزارگزی جنوب باختر قیر و 83 هزارگزی باخترراه عمومی کارزین به خنج در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر و دارای 293 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و خرما و لیمو و کنجد و شغل مردمش زراعت و صنعت دستی زنان جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون: همه جامه ها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ. فردوسی. یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی
برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون: همه جامه ها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ. فردوسی. یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87) ، برآینده بسوی بادیه و مقیم در آن. (از منتهی الارب). آنکه در بادیه نشیند. (محمود بن عمر ربنجنی). بیابانی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 24). مردم صحرائی. (آنندراج). صحرانشین. بادیه نشین. اهل بدو. مقابل قاری، حاضر، عاکف. خلاف محتضر. ج، بادون، بدّی ̍، بدّاء. (از منتهی الارب) :و بلغت بادی زمین را که مقام گاه اصلی باشد بوم خوانند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 37)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87) ، برآینده بسوی بادیه و مقیم در آن. (از منتهی الارب). آنکه در بادیه نشیند. (محمود بن عمر ربنجنی). بیابانی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 24). مردم صحرائی. (آنندراج). صحرانشین. بادیه نشین. اهل بَدْو. مقابل قاری، حاضر، عاکف. خلاف محتضر. ج، بادون، بُدّی ̍، بُدّاء. (از منتهی الارب) :و بلغت بادی زمین را که مقام گاه اصلی باشد بوم خوانند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 37)
یکی از حکمرانان مشهور هند است. وی پس از تسخیر شهر قانوج واقع در شمال نهر هندو آنجا را پایتخت خود قرار داد و پس از آن بسایر کشورهای هند نیز نفود کرد و عنوان ’مهراچه’ یعنی ملک الملوک بخود گرفت. اخلاف وی تا سال 400 میلادی این عنوان را حفظ کردند ولی پس از آن بعلت دوام اختلالات 150ساله قدرت و شوکت خود را از دست داده منقرض شدند. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2)
یکی از حکمرانان مشهور هند است. وی پس از تسخیر شهر قانوج واقع در شمال نهر هندو آنجا را پایتخت خود قرار داد و پس از آن بسایر کشورهای هند نیز نفود کرد و عنوان ’مهراچه’ یعنی ملک الملوک بخود گرفت. اخلاف وی تا سال 400 میلادی این عنوان را حفظ کردند ولی پس از آن بعلت دوام اختلالات 150ساله قدرت و شوکت خود را از دست داده منقرض شدند. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2)
میخواره. (ناظم الاطباء). شرابخوار. می خوار. می گسار. شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش: باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا. (منسوب به ناصرخسرو). در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده. سعدی (بدایع). باده نوشی که درو روی وریائی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست. حافظ
میخواره. (ناظم الاطباء). شرابخوار. می خوار. می گسار. شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش: باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا. (منسوب به ناصرخسرو). در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده. سعدی (بدایع). باده نوشی که درو روی وریائی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست. حافظ
قصبۀ مرکز ییلاقی بخش نور از شهرستان آمل. این قصبه در 60 کیلومتری جنوب باختری آمل در ارتفاع 1952 متر از سطح دریا واقع است. آب آن ازرود خانه اوزرود و یالرود و کمررود و محصول عمده آن غلات، لبنیات، باقلا، سیب زمینی و میوه های مختلف است. زمستان در حدود یکهزار تن و تابستان بیش از دوهزار تن سکنه دارد. از آثار قدیم قلعۀ خرابه ای در شمال آبادی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
قصبۀ مرکز ییلاقی بخش نور از شهرستان آمل. این قصبه در 60 کیلومتری جنوب باختری آمل در ارتفاع 1952 متر از سطح دریا واقع است. آب آن ازرود خانه اوزرود و یالرود و کمررود و محصول عمده آن غلات، لبنیات، باقلا، سیب زمینی و میوه های مختلف است. زمستان در حدود یکهزار تن و تابستان بیش از دوهزار تن سکنه دارد. از آثار قدیم قلعۀ خرابه ای در شمال آبادی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)